شرحی از خاطرات خوش و زندگانی راحت گذشته سروده فخرالدین عطایی"
شرحی از خاطرات خوش و زندگانی راحت گذشته سروده فخرالدین
عطایی"
با قلم و یاری پروردگار
از گذشته گویم و آن روزگار
گر کند یاری خدای مهربان
بر شمارم از رسومات زمان
ناز و نعمت آن زمان بسیار بود
جو و گندم برکت انبار بود
غله یک ساله در انبار بود
وزن غله کیله یا خروار بود
احتکار غله معنایی نداشت
این صفت در جامعه جایی نداشت
آن زمان مردم قناعت داشتند
با نماز و روزه عادت داشتند
اعتقاد و دین و ایمان داشتند
الفتی با صوت قرآن داشتند
از زکات و خمس کس بی غم نبود
بذل و بخشش بین مردم کم نبود
یاد باد آن دین و ایمان یاد باد
صبح اول صوت قرآن یاد باد
دشت و باغ و مزرعه آباد بود
مالکش در ناز و نعمت شاد بود
در مزارع این همه آفت نبود
این همه سمپاشی و زحمت نبود
کوچه باغها آن زمان مشهور بود
بر سر دیوارها انگور بود
هندوانه خربزه بسیار بود
زردک و شلغم خر و خروار بود
کشمش و بادام گردو کم نبود
در زمستان خانه بی شلغم نبود
هر کسی چند گوسفند پروار داشت
خرجی یک ساله را انبار داشت
پر ز روغن دیگ مس یا دبه بود
ظرف آب سرد و سالم کوزه بود
نان گندم پخته می شد در تنور
نان به روی سفره بی حد وفور
سفره ها رنگین ز تافتون و لواش
ماست خیکی و پنیر و ظرف آش
فرش خانه از نمد بود و گلیم
یک غذای گرم بود آش و حلیم
این همه امراض و بیماری نبود
چون غذای سرد بازاری نبود
آن غذای دست مادر یاد باد
چای قوری و سماور یاد باد
کار تامین لباس آن زمان
زحمتی بود روی دوش بانوان
بهر بافت پارچه بود ابزار کار
تیغ و ماکو و گله نخ با آهار
زندگانی راحت و آسوده بود
قلب مردم شاد و لب پر خنده بود
این همه رنج و گرفتاری نبود
خوی زشت مردم آزاری نبود
دلخوری و کینه ای دردل نبود
در سر کس فکری از باطل نبود
چشم کس بر روی نامحرم نبود
صحبت از افسردگی و غم نبود
زیر کرسی می نشستند مرد و زن
با لبی پرخنده می گفتند سخن
خانه روشن با چراغ تور بود
سور و سات اهل خانه جور بود
واقعا شادی مردم کم نبود
کس گرفتار غم و ماتم نبود
پفک و آدامس رنگارنگ نبود
توی خانه سی دی و آهنگ نبود
یاد باد آن شادمانی ، یاد باد
شور و حال آنچنانی یاد باد
چشم و همچشمی بدین شدت نبود
این همه مد این همه بدعت نبود
زلف دختر و پسر یکسان نبود
صحبت از آرایش مردان نبود
ریش مرد مانند ریش بز نبود
چانه چوله ي مو پز نبود
شب نشینی های جور واجور نبود
نقل مجلس منقل و بافور نبود
بین مرد و زن به خانه جنگ نبود
چون دکور و مبل رنگارنگ نبود
مشکل مردم لباس شیک نبود
این همه شلوار تنگ و فیک نبود
زندگی صاف و راحت یاد باد
بی خیال از مد و بدعت یاد باد
ازدواج آن زمان مشکل نبود
خواسته های آتل و باطل نبود
عاشقی اینترنتی معنا نداشت
ازدواج امروز هی فردا نداشت
مهر زنها اینقدر سنگین نبود
شرط اول خانه و ماشین نبود
این همه تقلید نادانی نبود
باغ تالار جای میهمانی نبود
ازدواج آن زمانه ساده بود
اولش فامیل و بعد همساده بود
واقعا تقلید اجباری نبود
خرج تالار بار سرباری نبود
ازدواج با صداقت یاد باد
بی خیال از مد و بدعت یاد باد
از کرم و رحمت پروردگار
می گذشت با شادمانی روزگار
بس که ما کفران نعمت کرده ایم
ترک مسجد و عبادت کرده ایم
از مساجد چون که روگردان شدیم
بی نصیب از رحمت یزدان شدیم
در عبادتهای ما غفلت شده
جای نعمت سهم ما ذلت شده
از صداقت و صفا آثار نیست
زین سبب لطف خداوند یار نیست
لطف یزدان از سر ما کم شده
جای شادی قسمت ما غم شده
کم توجه گشته اند مردم به دین
لطف یزدان کم شده روی زمین
برکت و رحمت شده کم این زمان
کم شده بر دشت و باغ آب روان
قطع آب و باغها نابود شد
جای میوه حاصل آن دود شد
یاد باد شیرینی آن روزگار
یاد باد آن رحمت پروردگار
ای عطایی، لب فروبند از سخن
خسته گشتند زین مطالب مرد و زن
لب فروبند بیش ازاین صحبت مکن
آنچه گفتی، خود از آن غفلت مکن




